ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

یه روز خوب

سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی این روزا مشغول اثاث کشی هستیم و تو هم خیلی اذیت میشی و مامانم اذیت میکنی امروز داشتم ظرف های شکستنی رو جمع میکردم تو هم میومدی و میخواستی کمک کنی که نزدیک بود یکی از بشقابا رو بشکنی منم عصبانی شدم و دعوات کردم ببخش مامان و عزیزم برا اینکه از دلت در بیارم بهت گفتم میخوای بریم توی حمام رنگ بازی کنیم تو هم با تعجب پرسیدی نعنی (یعنی)کثیف کاری مامان منم با خنده گفتم آره عشق نعنی کثیف کاری ببخش مامان و که بعضی وقتا مامان بدی میشم و بهت اجازه نمیدم بچگی کنی عزیزم اینم عکسای یه روز خوب با دخملی بقیه ی عکسا رو ادامه ی مطلب ببینید مامان جیگر قدو بالاتو بره عشششششششششششششششششششششقم ...
28 تير 1391

بدون عنوان

سلام شیرینی زندگی مامان و بابا امروز درست ٣ سال و ٣ ماه و ٣هفته اس که تو فرشته کوچولوی خونمون شدی عزیزم که تو همه چیز مامان و بابا شدی خانومم چقد زود گذشت انگار همین دیروز بود که دستای کوچولوتو میخوردی و من صبحا با صدای ملچ مولوچت از خواب بیدار میشدم اما الان با صدای سلام مامان انگار همین دیروز بود که میخوابیدیو سی دی چرا میدیدی و دست و پا میزدی اما امروز خودت برا خودت هر سی دی ای که بخوای میزاری انگار همین دیروز بود که یه متکا میذاششتم پشتت که بتونی بشینی و نیفتی و امروز برا منم و بابا تو متکا میاری دخترکم انگار همین دیروز بود که دستای کوچولوتو میگرفتم و تاتی میکردیم ولی امروز دنیا زیر پاهای قشنگته عزیزم انگارهمین ...
22 تير 1391

اندر احوالات هفته ی گذشته

٣شنبه ی هفته ی پیش تولد علی بود سارا-نگار-علی رضا-سارینا نمکدون مامان وروز بعدش رفتیم شمال با عموها و عمه و مامان جون باباجون سارینا جیگرطلا خوشحاله که میخواد بره ماسه بازی اینجا هم دخملی با تعجب به این بعبعی نگاه میکنه چرا این تکون نمیخوره ...
7 تير 1391
1